معنی همسر اسکندر

واژه پیشنهادی

همسر اسکندر

همسر اسکندر روشنک

روشنک

حل جدول

لغت نامه دهخدا

اسکندر

اسکندر. [اِ ک َ دَ] (اِخ) بطلمیوس، معروف به اسکندر دوم. رجوع به اسکندر دوم شود.

اسکندر. [اِ ک َ دَ] (اِخ) چهارم. رجوع به اسکندربن اسکندر شود.

اسکندر. [اِ ک َ دَ] (اِخ) کبیر. رجوع به اسکندر مقدونی شود.

اسکندر. [اِ ک َ دَ] (اِخ) فیلفوس. رجوع به اسکندر مقدونی شود.

اسکندر. [اِ ک َ دَ] (اِخ) ابن فیلیپ. رجوع به اسکندر مقدونی شود.

اسکندر. [اِ ک َ دَ] (اِخ) ابن فیلقوس. رجوع به اسکندر مقدونی شود.

اسکندر. [اِ ک َ دَ] (اِخ) ذوالقرنین. رجوع به ذوالقرنین و اسکندر مقدونی شود.

اسکندر. [اِ ک َ دَ] (اِخ) پادشاه اِپیر، خال اسکندر مقدونی. (ایران باستان ج 2 ص 1732).

اسکندر. [اِ ک َ دَ] (اِخ) ابن (ملک) کیومرث، ملقب بجلال الدین. پس از مرگ ملک کیومرث بسال 857 هَ. ق. رستمدار بین دو پسر او کاوس و اسکندر، تقسیم شد و اسکندر مؤسس بنی اسکندر یا حکام کجور است. رجوع بسفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 144، 146 و 154 بخش انگلیسی و حبیب السیر جزو 2 از ج 3 ص 106 و اسکندر رستمداری و اسکندر جلال الدوله شود.

اسکندر. [اِ ک َ دَ] (اِخ) ابن فیلبس الماقذونی. رجوع به اسکندر مقدونی و فهرست تاریخ الحکمای قفطی و فهرست امتاع الاسماع شود.

اسکندر. [اِ ک َ دَ] (اِخ) سوّم. رجوع باسکندر مقدونی شود.

اسکندر. [اِ ک َ دَ] (اِخ) گُجَسْتَک یا ملعون. لقبی است که ایرانیان به اسکندر مقدونی داده اند لکن پس از اسلام، آنگاه که بغلط مفسرین لقب ذوالقرنین کورش بزرگ را به اسکندر دادند، در ادبیات ایران ناگزیر او را چون پیامبر می نمودند و صفاتی را که قرآن کریم بکورش میدهد بوی نسبت کردند. رجوع بذوالقرنین و اسکندر مقدونی در همین لغت نامه شود.

معادل ابجد

همسر اسکندر

640

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری